بیننده
آنچه که روزانه می بینم
www.flickr.com
Thursday, May 31, 2007
بزرگداشت
امروز از طريق وبلاگ کمانگير، اين خبر را خواندم و به فکرم رسيد که برای بزرگداشت سالگرد درگذشت امام خمينی، راه های ديگری هم وجود دارد که بی شباهت به ابتکار اخير مقامات ايرانی نيست.

- می توان دستور داد که بیمارستان ها از پذيرش مريض جدید و ارائه خدمات به بیماران موجود در اين روز خودداری کنند هر چند که اين امر به از بين رفتن آنها بیانجامد.

- می توان دستور داد که برق سراسری به مدت چند ساعت قطع شود هر چند که گرما ممکن است برای مردم مشکلی ايجاد کند.

- می توان دستور داد که ماشين ها در حد فاصله زمانی صبح تا ظهر روز 14 خرداد، ترمز نکنند.
.
.
.

به راستی چرا حتی بزرگداشت های اين دولت هم در نوع خود استثنایی است؟! کاش دستور داده می شد که مقامات کشوری به احترام بنيان گزار انقلاب، قبل از تصميم گيری از نعمت خدادادی چون عقل هم کمی استفاده کنند (اگر موجود باشد!)
Wednesday, May 23, 2007
در سالگرد دوم خرداد
بدون هيچ مقدمه ای بر سر اصل مطلب می روم! اين اولين نوشته ام در سومين وبلاگم در وبلاگستان فارسی است. نوشتن در هر کدام از دو وبلاگ قبلی را بنا به دلايل مختلفی ادامه ندادم ولی کمی بعد، ديدم که مرض ننوشتنم درمان پذير نيست و انگار چيزی در زندگی روزانه ام کم است. چيزی مانند استفاده از "حق مسلم" آزادی بيان! اين بار البته شايد دليل ديگری هم در ترغیب من به نوشتن دخيل باشد...

يادم می آيد که ده سال پيش و در گرما گرم تبلیغات انتخاباتی دوم خرداد، بیشتر علاقه داشتم که صرفاً اخبار انتخابات را دنبال کنم چون مانند بسياری ديگر، مطمئن بودم که نتيجه آن انتخابات از پيش تعیين شده است (بنويسيد خاتمی، بخوانيد ناطق!). گمان می کنم که حادثه حمله انصار به سخنرانی خاتمی در مشهد بود که تشویقم کرد که برای دهن کجی به کانديدای مورد حمايت آنها هر کار ممکنی را که از دستم بر می آيد انجام دهم! و عدو سبب خير شد! از اينکه آن زمان در ستاد دانشجویی خاتمی به صورت داوطلبانه کار کردم پشيمان نيستم، از هشت سال دورانی که به تاريخ پيوست و نام دوران اصلاحات به خود گرفت نيز آن چنان دلگير نيستم چرا که معتقدم که خاتمی که از نظر بسیاری، به عنوان سوپاپ اطمينان نظام نام گرفته، خدمت بزرگی را به مردم ايران انجام داد! چه خدمتی؟ اينکه نشان داد که نظام سياسی فعلی ايران (متاسفانه) از درون اصلاح پذير نيست. و گمانم با وجود هزينه سنگينی که برای بسياری داشت، ديگر جای عذری برای کسی باقی نگذاشت.

و اما این ماجرا چه ارتباطی به انگیزه دوباره نوشتن من دارد؟! اين بار و پس از ده سال از آن حادثه، خواندن نوشته های اين چنينی داغم می کند! نوشته ای که از سراسر آن، بوی سوزش [...] نويسنده به مشام می رسد! لگد کردن مرده هنر نيست اما نتيجه ای که دارد اين است که باعث می شود که پی برم که يک حکومت از خواسته های به حق شهروندانش تا چه حد در هراس خواهد بود، هر چند که آن را "امری غير مهم" خطاب کند!!