بیننده
آنچه که روزانه می بینم
www.flickr.com
Monday, August 6, 2007
تنها توقیف، درد نیست!
درد است وقتی که صبح اول وقت اخبار ايران را بخوانی و ببينی که صدای ديگری به محاق رفته است! ببينی که روزنامه ديگری توقيف شده است و تعداد زيادی بیکار. ولی شايد بايد ديگر عادت کرده باشيم. اين حکومت را درد نان من و تو نيست!
چه انتظاری است از حکومتی که دانشجو و کارگر و فعال حقوق زنان و همه را دشمن خود می پندارد و گمان می کنند که همگان هر روز در پی براندازيش هستند! شايد هم خود پی برده است که پايه های قدرتش تا چه حد محکم است که گفتگویی با يک شاعر در خارج از کشور هم می تواند امنيتش را به خطر بیندازد و ناچار به واکنش می شود.

ولی درد وقتي بیشتر است که می بينی همگان، به جای اعتراض به واکنش رژيم، صورت مسأله را عوض می کنند و ندا سر می دهند که "انجام خطا" در کار خبر و خبر رسانی طبیعی و جايز است! ای وای که کسی اعتراض نمی کند که اصلاً خطایی نبوده است که کسی بخواهد برای آن عذرخواهی کند. کجای آن گفتگو خبط بوده است؟! مصاحبه شونده مشکل دار بوده است؟ کدام مشکل؟ اينکه متهم است که همجنس خواه است؟ چون از مرد سالاری جامعه ايران می نالد به همجنس خواهی متهم است؟ گمانم که باشد، کجای قوانين ما نوشته است که همجنس خواهی يعنی جرم، اسلام می گويد؟ پس چرا خدا آن ها را اينگونه می آفريند؟ يعنی آقايان به خلقت خدا ایراد وارد می کنند؟!

درد است وقتی کسانی که ادعای روشنفکری دارند و به اين توقيف اعتراض می کنند، می گويند که با پوزش خواهی شرق از اشتباهی که مرتکب شده است، شاید مشکل حال شود! کدام اشتباه آقايان؟! بازه ديد اين حکومت آنقدر تنگ است که روزی، خود را هم غير خودی خواهد ديد.

زمانی که از نحوه برخورد فرزاد حسنی با سردار رادان در برنامه کوله پشتی به وجد آمديم، کسی از میان ما نپرسيد که چرا اصولاً از اين حکومت پرسيده نمی شود که اگر کسی نخواهد به زور به بهشت برود و ارشاد شود، چاره کار چيست؟! درد آنجاست که همه گاه ريشه یابی مشکل را فراموش می کنيم و صرفاً سعی در اصلاح سطحی مسأله هستيم!

زمانی که مرده شوی را مسؤول حفاظت از جان بيماران بیمارستان کنند و هيزم شکن را به مراقبت از درختان جنگل وا دارند، نتيجه بهتر از اين نمی شود!

-----------------------------------------------

پی نوشت: اخبار مربوط به توقيف شرق که می خواندم، ديدم که مدير مسؤول اين روزنامه گفته است "ابتدا قرار بود مصاحبه با شهرنوش پارسی پور منتشر شود، اما من چون می دانستم که ایشان مورد اخلاقی دارد مخالفت کردم. اما دوستان مصاحبه با ساقی قهرمان را آوردند که من از آنها پرسیدم که ایشان مورد اخلاقی دارد یا نه؟ که آنها گفتند، ندارد."

جناب رحمانيان، متاسفم که روزنامه وزينی چون شرق دارای مدیر مسؤولی چون شما بوده است که چنین بی دليل و مدرک به دیگران اتهام می زنيد. خوشحالم که ديگر فعاليتی در عرصه مطبوعات نخواهید داشت! مرگ شرق آن روزی بود که شما از ترس نان، چاپ نامه نمايندگان مجلس را به رهبر حکومت، اشتباه خواندید! خودسانسوری بدترین مرگ است!