بیننده
آنچه که روزانه می بینم
www.flickr.com
Saturday, September 22, 2007
مهندس و ضريب اطمينان
داشتم فکر می کردم که محمود احمدی نژاد که ماشاالله مهندس است و کارهايش از روی محاسبه انجام می دهد، چگونه در محاسبات خود به اين نتيجه نرسيد که نه تنها با درخواستش برای ديدار از محل ساختمان های مرکز تجارت جهانی مخالفت می شود که موج مخالفتی را عليه ايران به راه می اندازد و گروهی را وا می دارد که او را با بن لادن مقایسه کنند و خواهان لغو سفر او به آمریکا شوند!

ظاهراً محمود خان در اين محاسبه اش، ضريب اطمينان را لحاظ نکرده بود و ساختمان فرو ريخت!
Friday, September 21, 2007
حقوق بشر در ایران و آمریکا
صورت مساله: محمود احمدی نژاد قرار است در طول سفر به آمريکا جهت شرکت در اجلاس سران در سازمان ملل، در دانشگاه کلمبيا سخنرانی کند و احتمالاً به سوالات حاضران پاسخ گويد. رئيس شورای شهر نيويورک از مقامات اين دانشگاه خواسته است که با لغو دعوتنامه رئیس جمهوری ایران مانع "نفرت پراکنی" وی شود ولی یک سخنگوی دانشگاه کلمبیا گفته است که برنامه ای برای لغو حضور محمود احمدی نژاد وجود ندارد.

داده اوليه: محمود احمدی نژاد هفته گذشته در گفتگو با شبکه جام جم با انتقاد از نقض حقوق بشر در آمريکا گفت: "آن‌ها بحث حقوق بشر را مطرح مي‌كنند ولي نمي‌دانند حقوق بشر را چه طور مي‌نويسند. در آمريكا تلفن‌ها شنود مي‌شود و يك زن و شوهر نمي‌توانند با هم صحبت كنند؛ مگر در ايران اين كارها صورت مي‌گيرد؟"

فرض: رئيس جمهوری آمريکا قصد سفر به ايران را دارد تا در اجلاس کشورهای همجوار عراق شرکت کند و يکی از دانشگاه های کشور هم از او برای سخنرانی دعوت کرده است. شورای عالی امنيت ملی مخالف اين سخنرانی است و به ریيس دانشگاه تذکر داده است (لفظ خواستن در ایران بی معنی است) که از انجام آن صرف نظر شود ولی رئيس دانشگاه به اين درخواست بی اعتنایی می کنند .(فرض محال که محال نيست، هست؟!)

سؤال: فکر می کنيد که رئيس آن دانشگاه سر از کدام بازداشتگاه وزارت اطلاعات در می آورد؟ آيا اصلاً تصور انجام چنين سفری به ايران که حقوق بشر در آن تماماً اجرا می شود امکانپذير است.

نتيجه: وقتی مهندس باشی و حرف زدنت از روی محاسبه باشد، امکان ندارد که حرف مفت بزنی!

Thursday, September 20, 2007
وطن
برای بازی وطن کسی دعوتی از من نکرد ولی دليل نمی شود که اگر حرفی برای گفتن داشته باشم، در اين بازی شرکت نکنم! البته مقصر اصلی در دعوت نشدن را خودم می دانم که مدتی است در وبلاگ نويسی تنبل شده ام! و اين دقيقاً استدلالی است که در اين نوشته ام در مورد وطن دارم.

نوشته های زيادی را در اين روزها در مورد وطنم خوانده ام. احساسی، منطقی، همه جورش...یکی می گويد که وطن برايش جايی است که به آنجا احساس تعلق دارد و ديگری آن را جایی می داند که آرامش زندگی را در آن بجويد. دوستی هم فارغ از رفتار حکومت، هر نوع توهين به وطن را غير قابل تحمل می داند. ولی برای من وطن کدام است؟

جواب ساده اين است که نگاهی به شناسنامه و برگه های ثبت تولد خود بيندازم و دريابم که وطنم کجاست! به سال های زندگی کودکيم و سالهای جنگ و بمب باران و دربه دری های موقت نگاهی بيندازم تا وطنم را بشناسم. به رفتار پدر و مادرم که من و برادرم را، به رقم همه تذکرات و هشدارهای دوستان و آشنايان در بحبوحه جنگ به وطن بازگرداندند فکر کنم تا ارزش و اهمیت وطن را دريابم!

شايد هم وطن آنجا باشد که بچه های مدرسه اش با دیدن من در مراسم صبحگاهی، شعار های مرگ بر آمريکايشان را بلندتر می گفتند چون که چند سالی آنجا زندگی کرده بودم و لابد نماد شیطان بزرگ بودم! و شايد وطنم آنجا باشد که نامش در گذرنامه ام درهر نقطه از دنيا مرا از دیگران جدا می سازد برای سين جيم بیشتر!

آیا وطن آنجاست که وقتی کسی نگاه چپ به آن بيندازد خشمگين می شوم و ناراحت؟ ولی اين "کس" کیست؟ آيا تنها تعرض به وطن از جانب بیگانه را خبط می دانم؟ آيا وقتی حکومتی کمر به زوال آبرو و اعتبار وطنم بسته است و اسم خدا و دين را توجيه گر ددمنشی خود می داند جای اشکال نيست؟ آيا وقتی کسی که نام ریيس جمهوری وطنم را بر خود دارد چنان رفتار کند که هر کس و ناکسی به خود اجازه دهد که به وطنم چيزی بگويد، بايد از بیگانه بنالم يا از خودی؟ و اصلاً تعريف بیگانه و خودی چيست؟ هر "ناکسی" که در وطن به دنيا آمده باشد "کس" است؟

درمانده ام که نه تنها وطنم را گم کرده ام که صلاح آن را هم نمی دانم. می دانم که حکومتی، "بود" خود را به "نابودی" وطنم گره زده است ولی مانده ام که آيا نابودی آن حکومت به هر روش، نابودی وطن خواهد بود که هزاران سال پاينده بوده است؟

اگر وطن بجز ويران سرا نیست، من آن ويران سرا را دوست دارم!
Monday, September 3, 2007
ويزا چينگن برای شهروند آمريکا؟!
در لابه لای اخبار خروج هاله اسفندياری از ايران، توجه ام به نکته ای جلب شد که در سايت فارسی بی بی سی ذکر شده بود.

روزنامه واشنگتن پست، که صبح دوشنبه این خبر را منتشر کرده بود، نوشته که خانم اسفندیاری روز شنبه در یک تماس تلفنی به همسرش شائول بخاش اطلاع داده بود که گذرنامه ایرانی اش آماده است. خانم اسفندیاری همچنین گفته بود، یک روز بعد ویزای اتریش خود را خواهد گرفت تا قبل از اینکه وارد آمریکا بشود، با خواهرش در اتریش دیدار کند.


تا جایی که می دانم، خانم اسفندياری دارای گذرنامه آمريکایی می باشد و شهروندان آمريکا برای سفر تا سقف 90 روز به کشورهای عضو اتحادیه اروپا نيازی به دريافت ويزا ندارند!

سوال اين است که آيا گذرنامه آمريکایی خانم اسفندياری در ايران توقيف شده است که ايشان مجبور است قبل از رسيدن به آمريکا، توقفی در ميان راه داشته باشد تا قادر به ورود به آمريکا باشد يا اينکه در خبر سايت بی بی سی کمی آب بسته شده است؟!

پی نوشت: از اصل گزارش روزنامه واشنگتن پست چنین بر می آید که ظاهراً گزينه اول صحيح است و گذرنامه آمريکایی خانم اسفندياری به او برگردانده نشده است و او با تنها یک گذرنامه ايرانی از کشور خارج شده است!